هنرنگار

کارگاه نویسندگی و کارگردانی

هنرنگار

کارگاه نویسندگی و کارگردانی

اگر جوانان معتقد ما، با ذخیره ارزشمند استعداد که در آنان هست، و با زمینهء مساعدی که انقلاب برای آنان فراهم آورده و با بهره گیری از سوژه های بدیع و بی نظیری که صحنه های انقلاب و جنگ تحمیلی در اختیار آنان نهاده، و نیاز مبرمی که امروز به هنر نمایشی برای رسوخ و گسترش مفاهیم انقلابی احساس می شود، همت خود را صرف تئآتر و سینما کنند و تکنیک و محتوی را پیش ببرند؛ پس از چندی، انقلاب اسلامی خواهد توانست برجسته ترین آثار هنری در این رشته را به دنیا عرضه کند و بشریت به یکی از ارزشمندترین هدایای اندیشه الهی و اسلامی دست خواهد یافت.
( مقام معظم رهبری دامةبرکاته)
نویسندگان
۲۱ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۳۸

بازگرد...

 

اولین روز دبستان، بازگرد 

کودکیهای شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی 

بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند

یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد چاپلوس
کاکلی گنجشککی باهوش بود

فیل نادانی برایش موش بود
روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است
با وجود سوز و سرمای شدید

ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم

ما پر از تصمیم کبرا می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفترهامان به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ

خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید

باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درس و رنج و کار

بچه های جامه های وصله دار
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک میشدیم

لااقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش

یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر

یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من

باز گرد این مشق ها را خط بزن

شاعر؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۱
مسافر

نظرات  (۱)

بسمه تعالی
سلام
ببخشید شاعرای عزیز من هم تصمیم گرفتم این جوری که جرات ندارم بگم "شعر"بنویسم.
درس بود و مشق بود و مسخ بود
درسمان ترسیم خط نسق بود
اول درسم کتابت باز بود
بوی آب و نان ودردم آه بود
تا گذشت آن روزها از پشت هم
بو جوی خون کنار نان نشست
بوی خاک و خون به سوی ما وزید
روح آن درخانه ها لاله دمید
لاله ها یک یک برون آمد زخاک
لاله زار موسعی در دشت دید
مشقمان هر شب نوای تازه داشت
خط دفتر یک خط از قناسه داشت
پیر ما،در دامنش رقاصه بود
رقص آن سردار تشنه در جنوب
یا تن سرباز بی سر در غروب
ساقی دفتر دگر بابا نبود
آب در تکلیف شب خوانا نبود
تشنگی بود و حرارت فوج فوج
شعر سارا از کتابت رفته بود
شاعرش مست فتوح فجر بود
شعر میگفت و فغانش نصر بود
یاد ایامی که گفتی یاد باد
"یاد باد آن روزگاران یاد باد"
یاد ایامی که صد دل سوی یارم داشتم
همکلاسی در کنارم داشتم
شوق دیدارش مراحم بود او
اسم او در دفترم صد جود بود
باد آمد آن ورق را پاره کرد
اسم اورا هم زخاطر پاک کرد
دخترم رسم رفاقت باز کن
برطریق اهل حق آغاز کن
لطف کن یک فاتحه بهر عزیز
اول دفتر به نامش باز کن

پاسخ:

سلام

بسیار سپاسگزارم از اینکه ما را تنها نمی گذارید و بزرگوارانه پشتوانه فکری و عقیدتی ما هستید.

امیدوارم همه دوستان هم مثل من از شعر زیبای شما فیض ببرند.

باز هم ممنونم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی