به لطف خدا ترم پنجم هم از راه رسید.
در این ترم اساتید و بزرگوارانی همچون آقایان سلحشور، رجبی دوانی، طالبی، جلیلی و ... در کنار هنرجویان عزیز خواهند بود ان شاءالله.
به لطف خدا ترم پنجم هم از راه رسید.
در این ترم اساتید و بزرگوارانی همچون آقایان سلحشور، رجبی دوانی، طالبی، جلیلی و ... در کنار هنرجویان عزیز خواهند بود ان شاءالله.
نامه نگاری های یک شهید 17 ساله
به کوشش:: دکتر منصور سلطان زاده(مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
نامه اول شهید امیر به مجله زن روز در تاریخ 3/9/1365
بنام خداوند بخشنده و مهربان
خدمت خواهران عزیز و گرامیم در مجله مفید و پر بار زن روز
سلام من را از این فاصله دور پذیرا باشید. آرزو میکنم که در تمام مراحل زندگیتان موفق و موید و سلامت باشید.قبل از هر چیز لازم است از زحمات شما بخاطر فراهم آوردن این مجله مفید و سودمند تشکر کنم و باور کنید بدون تعارف و تمجید های دروغین، مجله زن روز بهترین مجله خانوادگی در سطح کشور و بهترین نشریه از بین نشریات موسسه کیهان است. اما دلیل اینکه امروز در این هوای بارانی ، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته است جریان را برایتان بازگو می کنم:
من پسری 17 ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند تازه وقتی هم به خانه می آیند از بس خسته و کوفته هستند که زود می روند و می خوابند.اصلا در طول روز یکبار از خود سوال نمی کنند که پسرمان (یعنی من)کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیتها سوء استفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم.البته این مشکل اصلی من نیست چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام واز اینکه اصلا به من کاری ندارند که کجا می روم و چه می پوشم و با کی می گردم تعجب نمی کنم بلکه مشکل اصلی من از حدود یکسال پیش شروع شد.
پدر و مادرم بدلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمنا وضع مادیشان هم خوب است دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند به فرزندی که چه عرض کنم به سرپرستی قبول کردند(البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام هم سن خود من است.) بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمیکرد تبدیل به زندگی پسری شد که سعی در دور کردن هوای نفس دارد با دختری که به مراتب از شیطان پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تر است . تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم:"درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره" می دانم که منظور من را حتما فهمیده اید و لازم به توضیحات اضافی نیست. همانطور که گفتم پدر و مادرم حدود 17 ساعت از روز را در بیرون از منزل بسر می برند یعنی از ساعت 6 صبح تا 11 شب .
من هم از ساعت 7 صبح تا 1 بعد از ظهر مشغول تحصیل هستم یعنی حدود 10 ساعت از روز را با دختر خاله ام در خانه تنها هستم و همانطور که گفتم دختر خاله ام یک لحظه من را تنها نمی گذارد،دائما در سرم فکر گناه را می اندازد. بارها در طول روز از من درخواست گناه می کند. البته من پسری نیستم که تسلیم خواهش و حرفهای او شوم ، همیشه سعی می کنم از او خودم را دور کنم ولی او مانند شیطان است که سر راه هر انسان ظاهر شود او را درون قعر جهنم پرتاب می کند و برای همین است که من از او احتراز می کنم ولی او دست از سرم برنمی دارد تو را به خدا کمکم کنید چطور جواب حرفهای چرب و نرم او را بدهم؟ من بعضی وقتها فکر می کنم که او شیطان است که از آسمان به زمین آمده تا تمام عبادات چندین ساله من را دود و نابود کند و سپس به آسمان برگردد.خواهران عزیز کمکم کنید من چطور می توانم او را سر راه بیاورم؟ هر چه به او می گویم دست از سرم بردار گوشش بدهکار نیست هر چه به او می گویم شخصیت زن این نیست که تو داری انجام می دهی اصلا گوش نمی کند. می ترسم آخر عاقبت کاری دست من بدهد. دوست ندارم که تسلیم او بشوم. باور کنید حتی بعضی وقتها من را تهدید هم می کند و می گوید.........................................................
البته فکر می کنم همه این بدبختیها بخاطر این است که من یک مقدار زیبا هستم فکر می کنم اگر این موهای طلایی و پوست روشن را نداشتم حتما این مشکل سرم نمی آمد. روزی هزار بار از خداوند در خواست می کنم که این زیبایی را از من بگیرد. دوست داشتم در خانواده ای فقیر زندگی می کردم و زشت ترین پسر روی زمین بودم ولی گیر این دختر خاله شیطان صفت نمی افتادم که نمی گذارد تا قبل از ازدواج پاک بمانم. البته تا حالا که من تسلیم خواهشهای او نشده ام ولی می ترسم که بالاخره من را وادار به تسلیم کند. خواهران خوبم کمکم کنید نگذارید این برادرتان پاکی خود را از دست بدهد. بگویید به او چه بگویم و چطور او را ارشاد کنم تا دست از هوای نفس خود بردارد و من را هم اینهمه آزار ندهد؟ چطور او را مانند یک دختر مسلمان کنم و چطور می توانم طرز فکر و رفتار و عقیده اش را تغییر دهم ؟ ضمنا فکر نمی کنم که در میان گذاشتن این مسئله با پدر و مادرم فایده ای داشته باشد چون آنها نه وقت و نه حوصله فکر کردن به این مسائل را دارند،تازه اگر هم داشته باشند هیچ عکس العملی نشان نمی دهند. چون رفتار آنها هم در بیرون از خانه دست کمی از رفتار دختر خاله ام در خانه ندارد. امیدوارم که هر چه زود تر من را کمک کنید. خواهران گرامی جواب نامه ام را به این آدرس به صورت کتبی بدهید که قبلا تشکر و سپاسگزاری می کنم.
با تشکر برادرتان امیر....
3/9/65-ساعت 5/3 بعد از ظهر
نامه دوم شهید امیر به مجله زن روز در تاریخ 1/10/1365 در آستانه اعزام به جبهه و4 روز قبل از شهادتش در عملیات کربلای چهار
بسم رب الشهدا و الصدیقین
خدمت خواهران عزیز و گرامی ام در مجله زن روز:
سلامی به گرمای آفتاب خوزستان و به لطافت نسیم بهاری از این راه دور برای شما می فرستم . مدتهاست که منتظر نامه شما هستم ولی تا حالا که عازم دانشگاه اصلی هستم جوابی از شما دریافت نکرده ام. البته مطمئن هستم که شما نامه ام را جواب خواهید داد. ولی وقتی شما جواب بدهید من امیدوارم در این دنیای فانی نباشم.
حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه ای نوشتم و گفتم خواهر خوانده ام من را ترغیب به گناه کبیره زنا می کند ، شبی در خواب دیدم که مردی با کت و شلوار سبز در خیابان من را دیده است و به من گفت: امیر برو به دانشگاه اصلی، وقتت را تلف نکن . من این خواب را از روحانی مسجدمان سوال کردم و ایشان گفتند که دانشگاه اصلی یعنی جبهه. من هم از اینکه خدا دست نیاز من را گرفته بود و راهی به روی من گشوده بود خوشحال شدم و حال عازم جبهه نور علیه تاریکی هستم.
البته این نامه را به کادر دبیرستان می دهم تا اگر خوشبختانه شهید شدم و بعد از شهادت من نامه شما آمد این نامه را برایتان پست کنند تا از خبر شهادت من آگاه شوید. البته من نمی دانم حالا که این نامه من را مطالعه می کنید اصلا یادتان هست که در نامه قبلی چه نوشته ام یا اینکه کثرت نامه های رسیده شما موضوع نامه من را در خاطر شما پاک کرده است. بهر شکل همانطور که در نامه قبلی هم نوشته بودم پدر و مادر من آدمهای درستی نیستند و رفتار و گفتار و کردارشان غربی است و خواهر خوانده ام هم که این موضوع را بعد از آمدن به منزل ما دید فکر کرد منهم زود تسلیم می شوم ولی او کور خوانده است .
من مدتها با شیطان مبارزه کرده ام و خودم را از آلودگی حفظ کرده ام ولی فکر می کنید که تا کی می توانستم در مقابل این شیطان دختر نما مقاومت کنم و برای همین و با توجه به خوابی که دیده بودم تصمیم گرفتم که خودم را به صف عاشقان حقیقی خدا پیوند بزنم و از این دام شیطان که در جلوی پایم قرار دارد خلاصی پیدا کنم. من می روم اما بگذار این دختره فاسد بماند من فقط خوشحالم که حال که عازم جبهه هستم هیچ گناه کبیره ای ندارم و برای گناهان ریز و درشت دیگرم از خداوند طلب مغفرت می کنم. من می روم ولی بگذار پدر و مادرم که هر دو دکتر هستند و ادعای تمدن می کنند بمانند و به افکار غربزده خود ادامه دهند. امیدوارم که به زودی از خواب غفلت بیدار شوند.
من تا حالا به جبهه نرفته ام و نمی دانم حال و هوای آنجا چگونه است ولی امیدوارم که خداوند ما بندگان سراپا تقصیر را هم مورد لطف خودش قرار دهد و از شربت غرور انگیز و مست کننده شهادت هم به ما بنوشاند. این تنها آرزوی من است. پدر و مادرم هیچ وقت برای من پدر و مادر درست و حسابی نبودند. همیشه بیرون از خانه بودند و از صبح زود تا نیمه های شب در حال کار در بیمارستان و یا مطب خصوصی و یا در مجلس های فساد انگیزی بودند که من از رفتن به آنها همیشه تنفر داشته ام. هیچ وقت من محبت واقعی پدر و مادرم را احساس نکردم چون اصلا آنها را درست و حسابی ندیده ام. بعد هم که این دختر را پیش ما آوردند که زندگی آرام و بدون دغدغه من را تبدیل به طوفان مبارزه با گناه کردند با این همه همانطور که گفتم خوشحالم که به گناهی که خواهر خوانده ام من را به آن تشوق می کرد آلوده نشدم.
ضمنا از طرف من خواهش می کنم به روانشناس مجله بگوئید که در نوشته هایتان حتما این موضوع را به پدر و مادرها تذکر دهند که پدر و مادری فقط این نیست که بچه درست کنید و آنوقت به امید خدا رها کنید بلکه به آنها بگوئید پدر و مادری یعنی محبت و توجه به فرزند. امیدوارم من آخرین پسری باشم که از این اتفاقات برایم می افتد. البته من نمی دانم که این موضوع را خانم روانشناس باید بگوید یا کس دیگری. بهر صورت خودتان این پیام من را به هر کسی که مناسب می دانید برسانید تا او در مجله چاپ کند. قلبم با شنیدن کلمه شهادت تندتر می زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال در وجودم شعله می کشد. همانطور که گفتم اگر خداوند ما را پذیرفت و شهید شدیم که این نامه را از طرف رئیس دبیرستان برایتان می فرستند و اگر لایق و شایسته رسیدن به این مقام رفیع ندید و برگشتیم، من اگر نامه ای از شما دریافت کرده بودم حتما جوابش را می دهم. البته امیدوارم برنگردم چون آنوقت همان آش و همان کا سه است. بیشتر از این وقت شما را نمی گیرم . برای من دعا کنید. سلامتی و موفقیت همه شما خواهران گرامی را از خداوند متعال خواستارم و در پایان آرزو می کنم که همه انسانهای خفته مخصوصا پدر و مادر و خواهر خوانده ام از خواب غفلت بیدار شوند و رو بسوی اسلام بیاورند. عرض دیگری نیست. خداحافظ و التماس دعا
والسلام علی عبادا...صالحین
برادرتان امیر 1/10/65
پاسخ مجله زن روز به نامه اول شهید امیر در تاریخ 14/10/1365 بدون اینکه از شهادت وی مطلع باشد:
بسمه تعالی
برادر گرامی
سلام علیکم
حتما موضوع را با خانواده خود در میان بگذارید. زیرا آگاهی خانواده تان می تواند برای شما موثر باشد.
موفق باشید
نامه رئیس دبیرستان در تاریخ 16/10/1365 به مجله زن روز و اعلام خبر شهادت ایشان:
بسمه تعالی
مجله محترم زن روز :
با سلام ، برادر امیر........در تاریخ 5/10/65 در عملیات کربلای 4 به شهادت رسیده اند.
نامه شهید ضمیمه میشود.
با تشکر......................
رئیس دبیرستان شهید..........
16/10/65
آقا سلام گرچه بلند است جایتان
می خواهم از زمین بنویسم برایتان
یک نامه حاوی همه حرف های راست
یک نامه از کسی که کمی عاشق شماست
اشاره (آقای عباس جعفری مقدم): تاریخ انتشار این خبر در خبرگزاری فارس، 29/12/1389 میباشد [+]. این خبر را ندیده بودم و به تازگی به صورت اتفاقی به آن برخوردم. در یکی دو سال گذشته بارها این محتوا را به صورت مفصلتر از این بیان کردهام. این خبر تقطیع شده است و اگر بنا بود روح کلام به کمال منتقل شود، میبایست شاخ و برگ آن را بازسازی میکردم، اما بد ندیدم به همین صورت به نظر مخاطبین گرامی این وبلاگ برسد.
دعا بفرمایید.
خبرگزاری فارس: مسئول شورای ادبیات داستانی بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس گفت: غرب نیازهای معنوی را نه میشناسد و نه باور دارد و آن واقعیتگرایی هم که غرب میگوید مورد نظر ما نیست.
عباس جعفریمقدم امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس دردشتی به رسالت بسیج هنرمندان اشاره کرد و اظهار داشت: زمانی که هنرمند در قالب بسیج قرار میگیرد یعنی با تمام وجود تخصص خودش را در چارچوب نظام قرار میدهد. وی افزود: در گذشته هنرمندان قشری بودند که خودشان را از مردم جدا و تافته جدا بافته از مردم میدانستند. این مقام مسئول ادامه داد: این هنرمندان سلوکی داشتند که نه سلوک مردم بود و نه مردم آن سلوک را میپذیرفتند. جعفری مقدم اضافه کرد: هنرمند باید دارای تزکیه نفس باشد در حالی که هنرمندان در گذشته هر دو اینها را زیرپا میگذاشتند. وی گفت: اگر کسی هنرمند بسیجی باشد، به عنوان یک انسان متعهد جایگاه خودش را بشناسد و در مقابل خداوند، نظام مقدس جمهوری اسلامی و مردم مسلمان خودش را دارای مسئولیت بداند این هنرمند به هنر نور میدهد و هنر را به روشنی میکشاند. جعفری مقدم گفت: اگر نور بیاید تاریکی از بین میرود و خاصیت حق این است زیرا وقتی حق جاری شود باطل نابود میشود و ارزش دفاع مقدس هم چنین است.
مسئول شورای ادبیات داستانی بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس در ادامه با اشاره به اینکه بسیجی هنرمند امروز وظیفه سنگینی در مقابل جنگ نرم دشمن دارد، تصریح کرد: امروز هنرمندان در خط مقدم جنگ نرم با دشمنان قرار دارند. وی ادامه داد: ما دارای سه عنصر بسیجی، هنر و داستان هستیم که داستان دارای سلاح برندگی و بهترین سلاح جنگ نرم است و حضرت امام خمینی(ره) فرمودند تبلیغات برندهترین سلاح است و داستان در اوج است. نویسنده کتاب ویزای بهشت خاطرنشان کرد: ما هم بسیجی داریم و هم داستان نویس بسیجی و دارای بهترین محتوی هستیم. جعفری مقدم تصریح کرد: دوران هشت سال دفاع مقدس به لحاظ رشادت، ایستادگی و به لحاظ ارزشهای والا نمونه است بنابراین باید این ارزشها به جوانان منتقل شود. وی یادآورشد: مقام معظم رهبری فرمودند که اگر ما بتوانیم فرهنگ دفاع مقدس را به خوبی به نسلهای آینده منتقل کنیم اثری از فرهنگ استکبار باقی نمیماند. جعفری مقدم ادامه داد: رهبری معظم انقلاب فرمودند جنگ یک گنج است و آیا ما میتوانیم این گنج را استخراج کنیم. وی یادآورشد: سالها از فرمایشات رهبری گذشته است و وقتی نگاه می کنیم میبینیم که اولا کم کاریها داشتهایم و برای استخراج گنج ارزشهای بزرگ، انسانی معنوی و ارزشهای دینی کاری انجام ندادهایم و آن جایی هم که کارکردیم، نتیجه خوبی گرفتهایم. مسئول شورای ادبیات داستانی بنیاد حفظ آثار کشور تصریح کرد: این گنج این قدر عظیم است که ما در حال حاضر یک مقدارکوچکی از آن را کشف کردهایم. وی یادآورشد: بسیاری از حوزههای دفاع مقدس هنوز کشف نشده است که ما به تازگی میخواهیم برای استخراج آن تلاش کنیم. راوی دفاع مقدس در پاسخ به این سوال که نقش دانشجویان درکارهای میدانی دفاع مقدس چیست، گفت: دانشجویان باید کار میدانی در دوران هشت سال دفاع مقدس را ایجاد کنند و ضعف ما این است که به دانشجویان ادبیات مکتبهای ادبی درس میدهیم غافل از اینکه این مکتبهای ادبی چیست و از کجا آمده و چه کسی تولید کرده است. وی اضافه کرد: بعضی از این مکاتب در قاموس ما نمیگنجد مثلا مدرنیته (مکتب مدرن) زیرا موقعی که انقلاب صنعتی در غرب شکل گرفت هنرمند نتوانست نسبت خودش را برقرار کند و در تنهایی خودش نشست و یک هنر شخصی ایجاد کرد. جعفری مقدم گفت: ما واقعیت گرایی را قبول داریم و از این مکتب استفاده میکنیم ولی زمانی که غرب مکتب واقعیتگرا یا رئالیسم را درس میدهد نگاهش به انسان نگاه مادی گرایانه است. وی ادامه داد: غرب نیازهای معنوی را نه میشناسد و نه باور دارد وآن واقعیتگرایی هم که غرب میگوید واقعیتگرایی مورد نظر ما نیست و تحولات فرهنگی و اجتماعی که در غرب به وجود میآید پشت سرآن مکتب خودش را میآورد. مسئول شورای ادبیات داستانی بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس افزود: ما در کشور جمهوری اسلامی انقلابی داریم که هم به لحاظ عظمت و هم به لحاظ ویژگیها سابقه ندارد آیا اعتماد به نفس، جرات و این باور را داشتهایم که بیاییم ویژگیهای ادبیات انقلاب اسلامی را تدوین و در مدارس و دانشگاهها تدریس کنیم. وی تصریح کرد: دفاع مقدسی را داریم که بی نظیر است که نمیتوانیم به آن بگوییم جنگ چون ویژگیهایی دارد که در هیچ جنگی وجود ندارد. جعفری مقدم افزود: ارزشهای دفاع مقدس و شخصیتهای آن بی نظیر است که به طور مثال کدام یک از کشورهای دنیا میتوانند بگویند ما مصطفی چمران، محمد جهان آرا، زین الدین، همت و باقری داریم. وی با بیان اینکه عمده دانشجویان دانشنامه جو هستند، گفت: نظام، اساتید و دانشگاههای ما باید این برنامه را داشته باشند که بیایند مکتب ادبی، هنری دفاع مقدس و مکتب ادبی، هنری انقلاب اسلامی را تدوین و تدریس کنند. مسئول شورای ادبیات داستانی بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس یادآور شد: ما در کشور حوادثی داشتهایم که در تمام آن حوادث تمام مردم پای صحنه بودند و با پیروزی از میدان بیرون آمدند و آخرین آن هم همین فتنه سال گذشته بود که هنوز هم ادامه دارد اگر چه هنوز هم سعی خودشان را میکنند ولی مردهاند. نویسنده کتاب ویزای بهشت گفت: هنوز هم ما مکتبهای دیگران را برای خودمان تدریس میکنیم بعد هم امتحان میگیریم و توقع داریم نویسندگان ما بار ادبیات خودمان را به دوش بکشند ولی این اتفاق نمیافتد. انتهای پیام/م10/ک
لینک خبر در خبرگزاری فارس [+]
(نقل از وبلاگ داستان نویس اصولگرا)
روزی مرد نابینایی روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید.
روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد، تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: «چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم .»و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است. ولی روی تابلوی او خوانده می شد:
امروز بهار است، ولی من نمی توانم آن را ببینم !!!
وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید، استراتژی خود را تغییر بدهید. خواهید دید بهترین ها ممکن خواهد شد. باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مایه بگذارید؛ این رمز موفقیت است... لبخند بزنید...
کسی نیست بپرسد چرا این وب سایت، مدتی است مطلب
نمی گذارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یک ماه و پنج روز از آخرین پست می گذزد!
به نام حق جلی و علی
از دیوار پرید پایین. برف همهجا را سفید کرده بود. سریع رفت پشت اولین درخت توی حیاط. از پشت درخت، چشمهایش چون گربهای میدرخشید. چند روز بود که این خانه را نشان کرده بود. مطمئن بود کسی در خانه نیست؛ اما باز هم احتیاط کرد و آهسته از پشت درختهای سفید پوش به طرف پلهها آمد.
( به اضافه نقد استاد آیتی بر این مطلب در قسمت نظرات)
از آن جایی که ابزار کار در دسترس همه هست، پس فکر می کنیم می توانیم بنویسیم، اما طولی نمی کشد که می بینیم مسئله به این سادگی هم نیست!
نویسندگان موفق منضبط ترین افرادند. آنها از وقت، به بهترین نحو بهره می گیرند. صفحات سفید کاغذ را مقابل خود می بینند. روزانه مقدار مشخصی می نویسند و دست نوشته هایی عالی تحویل می دهند.
اما اگر به حرفه فیلمنامه نویسی علاقه مند هستید، علاوه بر ویژگی های معمولی همه فیلمنامه نویسان باید شش ویژگی بسیار مهم را نیز داشته باشید.
بانکر هانت بیلیونر می گوید: موفقیت ساده است؛ نخست باید مشخص کنید که به طور دقیق چه می خواهید و سپس بهای رسیدن به آن را بپردازید.
آیا شما مایل به این کار هستید؟ آیا می دانید که هر فیلمنامه نویس موفق چه سختی هایی را بر خود هموار می کند؟
بسیاری از مبتدیان، تنها به نوشتن می اندیشند، بدون آنکه به دردسر یادگیری فکر کنند. آنان معتقدند نوشتن، کار دشواری نیست و تنها رویای پولدار شدن را در سر می پرورانند. فکر می کنند کل کاری که باید انجام دهند، تهیه ابزار کار، حضور در کلاس، مطالعه چند کتاب و سپس شروع کار است؛ البته همه اینها برای رسیدن به آن شش ویژگی لازم است. از آن جایی که ابزار کار در دسترس همه هست، پس فکر می کنیم می توانیم بنویسیم. اما طولی نمی کشد که می بینیم مسئله به این سادگی هم نیست.
بیایید با نگاهی اجمالی به آنچه فیلمنامه نویسان موفق به طور روزمره انجام می دهند، رمز موفقیت آنان را دریابیم:
در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازه در اوج پر زدن داده است
در ان کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آماده است
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است
سوال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است
دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلی است که جامانده در گوهر شاد است
بدون فن غزل بی کنایه می گویم
دلم برای تو تنگ است، شعر من ساده است
"سید حمیدرضا برقعی"
اولین روز دبستان، بازگرد
کودکیهای شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
چشم دلم به سمت حرم باز می شود
با یک سلام صبح من آغاز می شود
پر می کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظه ی پرواز می شود
قفل دلم شکسته کنار در حرم
از مرقدت دری به جنان باز می شود
فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه
اینجا دل شکسته سبب ساز می شود
کو چشم روشنی که ببیند در این حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز می شود
اعجاز توست اینکه دلم یا کریم توست
قلب تپنده ی حرم قم، حریم توست
یوسف رحیمی